ماموریتی برای توسعه
برنامه اصل چهارترومن چه دستاوردی برای ایران داشت؟
نبش خیابان ورشو-آبان همیشه شلوغ بود. ساختمان قرمزرنگ، ارزش زیادی داشت. آموزگار، علاء، گودرزی، بهادری، شادمان و ابتهاج در آن رفتوآمد زیادی داشتند. پای توسعه ایران در میان بود. حتی خیلیها به قراردادهای ساختمان «اصل 4 ترومن»، امید بسته بودند. البته خیلیها هم سفتوسخت، مقابل آن ایستاده بودند. معروف است، محمود حسابی و محمد مصدق، همیشه سر این قراردادها با هم دعوا داشتند. این دو نفر، هیچوقت نمیتوانستند با هم کنار بیایند. حسابی، قراردادها را برای گرفتن تایید، نزد مصدق، نخستوزیر وقت میبرد و آن موقع بود که بحثها شروع میشد. حسابی میگفت: «آمریکاییها میخواهند خر قبرسی، گاو هلندی و بذر فلان بیاورند در حالی که ما احتیاج به پول داریم.» و مصدق -که به ندرت راضی بود- با پاسخش حسابی را عصبانی میکرد: «اگر چیزی نمیبرند، بگذار خر بیاورند، گاو بیاورند، تا وقتی میآورند و نمیبرند اشکالی ندارد، بروید قراردادها را امضا کنید.» که اغلب امضا هم میشد. چه قبل از اینکه مصدق نخستوزیر شود و چه بعد از آن. طرحهای زیادی در آن سالها، برای مبارزه با مالاریا، بهبود آب آشامیدنی روستاها، اصلاح فاضلابها، بهبود کتابهای درسی، آموزش بانوان، بهبود وضعیت کشاورزی و توسعه میراث ایرانی در «کمیسیون مشترک ایران و آمریکا» امضا و اجرایی شد. اما حالا دیگر خبری از آن ساختمان قرمز و آدمهایش نیست. ساختمان «غدیر» جای آن نشسته و محل استقرار شرکت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی ایران است. مثل ساختمان سمعی-بصری «اصل 4»، با آجرهای سهسانتی که سالهاست جلوی دید عابران، بهخصوص کسانی است که برای رفتن به خانه هنرمندان از کنارش رد شدهاند. اما برایشان هیچ مفهومی ندارد. ساختمانی که روی دیوار آن، تصویر شهید تندگویان کشیده شده و میگویند جزو املاک بانک ملت ایران است. بنایی که البته این روزها دوباره به بازخوانی خاطرات رسیده است. با به میان آمدن پای مذاکرات ایران و آمریکا، بسیاری، روایتهای اهالی این دو ساختمان را با «اصل 4 ترومن» زنده کردهاند. سند معتبر راویان هم، این روزها، کتاب ریچارد گارلیتز است.
کتاب «ماموریتی برای توسعه» که شکست و موفقیتِ توافق ایران و آمریکا را از ابعادی تاریخی اما قابل تکرار بررسی میکند. یک واکاوی که مبنای آن، «اصل 4»، برآیند «دکترین هری ترومن» و شالوده سیاست خارجی آمریکا در سالهای پس از جنگ دوم جهانی در دهه 1950 است. این اصل، از کمکهای فنی آمریکا برای کشورهای در حال توسعه حمایت میکرد. اما یک استراتژی جنگ سرد برای کنترل و نفوذ در کشورهای کمونیستی بود که خود هری ترومن به سختی توانست برای داشتنش، جامعه آمریکایی را راضی کند.
همه چیز با ترومن شروع شد
هری ترومن، پس از مرگ ناگهانی «فرانکلین روزولت»، سیوسومین رئیسجمهور آمریکا شد؛ درست در بحبوحه جنگ جهانی دوم. اما 4 ماه و 20 روز بعد، جنگ پایان یافت و او و جهان وارد دوران سختِ پس از جنگ شدند. در حالی که متفقین در طول اولین سال ریاستجمهوری ترومن از جنگ جهانی دوم پیروز بیرون آمدند، اما اتحاد بزرگ طی سه سال از هم پاشید. اتحاد جماهیر شوروی، تسلط خود را بر اروپای شرقی تشدید کرد. شوروی، تلاش داشت تا متحدان سابق خود را از برلین بیرون کند. حتی در تنگههای استانبول و شمال ایران به دنبال امتیازاتی استراتژیک و انحصاری بود. در شرق دور، کمونیستها تحت رهبری مائو تسهتونگ با یک جنگ داخلی طولانی و خونین، کنترل چین را به دست گرفته بودند. در سراسر حاشیه اوراسیا، از ترکیه تا کره، کشورهای فقیر و ضعیف، دچار به تئوری دومینو و در معرض گسترش کمونیسم قرار داشتند. در همین حال، ایالاتمتحده و شرکایش برای مهار این گسترش و بازسازی اقتصادهای اروپای غربی که در 15 سال رکود و جنگ ویران شده بودند، تلاش میکردند. ترومن با اینکه سکان ریاستجمهوری را با تجربه کمی در سیاست خارجی به دست گرفته بود، با عزمی راسخ به این چالشهای جدی حمله میکرد. با این حال، مردم آمریکا، اعتماد کمی به رهبری او نشان دادند. ترومن، رُک و آشکار، گهگاه خود را تحقیر میکرد. او رئیسجمهوری غیرکاریزماتیک و فاقد اعتبار عمومی بود. تا جایی که مجله تایم به صراحت او را «مردی با محدودیتهای مشخص، بهویژه محدود در سیاستهای سطح بالا» نامید. اما با وجود همه انتقادها و کنایهها، او با ارائه پیشنهادهایی نظیر «دکترین مبارزه با تهدید کمونیسم» و «کمک به بازسازی اقتصادی کشورهای جنگزده»، پیروز انتخابات شده بود، پس ادعای زیادی نبود که بخواهد در «جهان آزاد»، آمریکا را رهبر دوران بحران کند. از اینرو، شروع به جلب حمایت عمومی برای سیاست خارجی خود کرد. البته این در شرایطی بود که از یک سال پیش برایش مقدمهچینی کرده بود. ترومن در 12 مارس 1947، قبل از جلسه مشترک کنگره، لایحهای را تحت عنوان «بازدارندگی» ارائه داده بود که بعدها به دکترین ترومن معروف شد. او خواستار حمایت آمریکا از ملتهای آزادی بود که در مقابل استیلا و کوششهای انقیادآمیز اقلیتهای مسلح یا فشارهای خارجی مقاومت میکنند. او حتی از کنگره خواست تا یک بسته کمکی بیسابقه 400 میلیوندلاری به یونان و ترکیه اعطا کنند، چون بریتانیا، هشدار و اطلاع داده بود که دیگر نمیتواند هزینه مداخله در یونان را بپردازد و قطعاً سقوط یونان میتواند به گسترش نفوذ شوروی در سراسر اروپا منجر شود. از اینرو، آمریکا، 250 میلیون دلار به یونان و 150 میلیون دلار به ترکیه کمک کرد. حتی کمی بعد، اروپا را هم به یاری خواند تا جبهه به اصطلاح غرب در برابر بلوک شرق و کمونیسم که هر روز طرفداران بیشتری پیدا میکرد، صفآرایی کند. تشکیل پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در همین راستا بود. آنها میخواستند کشورهای جهان سوم و کمترتوسعهیافته را تطمیع کنند و با کمکهای وسیع مالی و بهتبع آن، بازسازی، آنها را در سبد توپهای خود نگه دارند. اما این هدف نیاز به اصرار و استمرار، آن هم در سطحی کلان داشت؛ بر همین مبنا، ترومن، چند ماه بعد، در نطق مهم خود -20 ژانویه 1949 / 30 دی 1327- در کاخ سفید، بر موازین خویش پافشاری کرد و 4 اصل را مدنظر قرار داد: حمایت از سازمان ملل، ادامه کمک به اروپای خارج از منطقه نفوذ شوروی با هدف ترمیم خرابیهای ناشی از جنگ و نوسازی از طریق طرح مارشال، کمک نظامی بیدریغ به دولتهای ضدکمونیست و از همه مهمتر شریک کردن کشورهای دوست و ضدکمونیست در پیشرفتهای علمی و صنعتی -دانش آمریکایی- و اعطای این نوع از کمکها به کشورهای توسعهنیافته. اما از میان تمام این اصلها، «اصل 4» اهمیت بیشتری یافت.
میخواست کار بزرگی بکند
برای ترومن، اصل 4 نه رجزخوانی بود و نه اوردوز انتخاباتی با هدف ترغیب کشورهای فقیر برای سرکوب اهداف سیاست خارجی آمریکا. برای او، این یک فراخوان جدی برای آمریکاییها بود تا کاری جسورانه برای کمک به توسعه کشورهای فقیر انجام دهند و همزمان پیشرفت کمونیسم بینالمللی را متوقف کنند. اما تبدیل پیشنهاد ترومن به یک مولفه کارآمد در سیاست خارجی ایالاتمتحده، آن هم در سالهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۰، دشوار بود. او باید اول از همه، وزارت امور خارجه مخالف و منتقد طرح و بعد کنگره را راضی میکرد. در کنگره، دیدگاهها آنقدر متفاوت بود که فکر دستیابی به یک اجماع اصولی در داخل و خارج از بدنه دولت برای تحقق اصل 4، ناممکن به نظر میرسید. قانون «اصل 4» با مقاومت زیادی در سنا روبهرو بود.
مخالفان، کمکهای خارجی را بهعنوان هدررفت و پراکندگی مالی بیفایده دلارهای مالیاتدهندگان آمریکایی در سراسر جهان میدیدند که دولت را مجبور به افزایش مالیاتها و در نتیجه خفه کردن رشد اقتصاد داخلی میکرد. آنها نگران بودند، اتحاد جماهیر شوروی از افزایش حضور آمریکا در آسیا بهعنوان توجیهی برای سیاست بلندپروازانهتر شوروی در آمریکای لاتین استفاده کند. از دیدگاهی فلسفیتر، میترسیدند گسترش چندوجهی سیاست خارجی جنگ سرد، سنت مقدس آمریکایی «دولت محدود» را از بین ببرد.
علاوه بر آن، آنها با اکراه «طرح مارشال» و «دکترین ترومن» را پذیرفته بودند، فقط به این خاطر که نشانگر جدیت دولت در متوقف کردن پیشرفت کمونیستها بود. بنابراین وقتی قانون «اصل 4» در بهار 1950 به کمیته روابط خارجی ارائه شد، موج فزایندهای از شک و تردید به مباحث عمومی جامعه کشید و عام را درگیر کرد. اثرگذارتر از مجادلات رسانهای، هنری هازلیت، اقتصاددان و روشنفکر طرفدار بازار آزاد، با تکرار «توهمات اصل چهارم»، اتهامی جنجالی به کل این طرح زد. او مدعی شد، «طرح از پیشنهاد بلندپروازانه رهبر حزب کمونیست ایالاتمتحده (CPUSA)، ارل براودر، تغذیه میشود و طنز ماجرا در قوانین جیم کرو آمریکا -جداسازی نژادی /دکترین حقوقی «جدا اما برابر»- اینجاست که «به جای اتخاذ سیستم طبقاتی یا پیروی از نیاکان»، کشورهای فقیر باید «رقابت آزاد، ابتکار عمل آزاد و برابری فرصتها» را بپذیرند که این موضوع، نگرانیهای مهمی را در مورد مفهوم «اصل 4» به وجود میآورد». به استدلال او، «هیچ تضمینی وجود نداشت / ندارد که دولتهای بالقوه دریافتکننده کمک، اراده یا ابزار لازم را برای استفاده موثر از حمایتهای فنی /مالی آمریکا داشته باشند. از طرفی کمکهای توسعهای در درجه اول، رژیمهای فاسد را تقویت کرده و سرعت روند فعلی را از تجارت آزاد به سمت دولتگرایی و سوسیالیسم بیشتر میکند. مهمتر اینکه، ترویج سرمایهگذاری خصوصی، به تمام معنا، یک خیال واهی است. کشورهای فقیر دقیقاً به این دلیل فقیرند که فاقد فضای تجاری مساعد برای جذب سرمایهگذاری هستند.
سلسلهمراتب اجتماعی ریشهدار آنها، ابتکار عمل فردی را خفه میکند و فرصتهای کمی را به توسعه و حرکت روبهبالا میدهد. وامهای توسعهای با بودجه عمومی هم که با نرخهای تخفیفی ارائه میشوند، با کاهش موثر سرمایهگذاری خصوصی، مشکل را بدتر میکنند. گذشته از همه اینها، سوءاستفاده گسترده از کمکهای نظامی به دولت ملیگرای نانجینگ چین و بهخصوص به چیانگ کایشک، در طول جنگ جهانی دوم نشان داد، چگونه حاکمان میتوانند کمکها را به سمت اهداف حقیر و فاسد خود بکشانند. از اینرو، اصل 4 نمیتواند واقعاً موفق باشد و اگر هم چنین اتفاقی بیفتد، قطعاً نسبی است». اما ترومن، اجرای این قانون را میخواست. بنابراین، پس از بحثهای قابل توجه در کنگره و مطبوعات، سنا، قانون «اصل 4» را تصویب کرد. کمکهای فنی -اقتصادی خارجی- که ترومن در پنجم ژوئن 1950، با اختیار خود، آن را به قانون تبدیل کرد. اما اجرای آن نیاز به شرکایی واقعی داشت. اینجا بود که دانشگاهها نجاتش دادند. کالجها و دانشگاههای آمریکایی، حامی سرسخت او شدند. رویای والای معماران «اصل 4»، هری ترومن و بنجامین هاردی، «مبدع اصلی ایده اصل 4» به تحقق نزدیک شد و در این میان، دانشگاهیها، ایران را بهترین گزینه برای اجرای «اصل 4» معرفی کردند.
دانشگاهها نجاتش دادند
چند هفته پس از سخنرانی ترومن، رهبران کالجهای اعطای زمین آمریکا (Land-grant colleges) و دیگر دانشگاهها به او نامه نوشتند و «مسئولیت و تمایل قطعی» خود را برای کمک به آموزش کشاورزی در کشورهای خارجی اعلام و حتی در بهار سال1952، مجدد بر آن تایید کردند. اصرار اثرگذاری که باعث شد موسسههای آموزش عالی سنتیتر نیز کمکم به این اصل علاقه نشان دهند. این موسسهها در اوایل دوره پس از جنگ بهعنوان مراکز تحقیقاتی جامع شناخته میشدند و طبیعتاً، کمکهای فنی خارج از کشور، نویدبخش گسترش افقهای فکری، دامنه تخصصی و افزایش اعتبار نهادی آنها بود.
از اینرو، شورای آموزش آمریکا، وظیفه کالجها و دانشگاهها را برای «کمک به ایدهها، منابع و تکنیکها» در برنامههایی که «پیوندهای تفاهم بینالمللی را تقویت میکنند» به رسمیت شناخت. کمیته پروژههای نهادی خارج از کشور هم مشارکت دانشگاهها را «مناسب» اعلام کرد. استدلال کمیته این بود که دانشگاهها «اساساً نگران» «ارتقای استانداردهای فکری و زندگی هستند که رفاه بشریت به آن وابسته است». اما این تنها کاری نبود که برای شراکت دانشگاهیها در اصل 4 انجام شد. مهمترین کار، انتخاب هنری بنت از سوی ترومن برای ریاست اداره همکاری فنی (TCA)، آژانس تازهتاسیس وزارت امور خارجه برای نظارت بر برنامه بود که رابطه این اداره را با دانشگاههای کشور بیش از پیش تقویت کرد. بنت از سال 1928، بهعنوان رئیس دانشگاه ایالتی اوهایو، کارهای بزرگی کرده بود و وقتی ترومن «اصل 4» را مطرح کرد، او که سابقه و تجربیات فراوانی داشت، به مدافع، مبلغ و مروجِ سرسخت این برنامه تبدیل شد. تاسیس موسسههای کشاورزی در کشورهای فقیری مانند اتیوپی، کمک به برنامهریزی اصلاحات ارضی و پیشرفتهای کشاورزی در آلمان اشغالی، ارتقای جایگاه زنان در کشورهای کمتر توسعهیافته، برنامهریزی سیستمهای حملونقل نوین، توسعه سیستمهای تصفیه و توزیع آب، آموزش زمینشناسان و مهندسان برقآبی برای کنترل سیل و یافتن منابع جدید انرژی و تلاش برای عدالت نژادی در ترویج دموکراسی، بخشی از اقدامات او بود که عملاً نوعی کمک فنی به کشورهای خارجی محسوب میشد و میتوانست پیشزمینه «اصل 4» را علمیتر فراهم کند. کمااینکه، او باعث شد 56 کالج و دانشگاه آمریکایی 80 قرارداد برنامه 4مرحلهای را در 33 کشور منعقد کنند که البته از میان همه آن کالجها و دانشگاهها، یوتا موفقتر تشخیص داده شد و برای کمکهای فنی برنامه «اصل 4» و به دلیل تعهد مثالزدنی خود به پروژههای توسعهای در ایران مورد ستایش قرار گرفت. دانشگاههای یوتا، شامل دانشگاه بریگام یانگ (BYU)، دانشگاه ایالتی یوتا (USU) و دانشگاه یوتا بودند که نقش مهمی در اجرای برنامه «اصل 4» در ایران از سال 1951 داشتند. آنها با رویکردی تدریجی، طی سه دوره «۱۹۵5-۱۹۵1 / با تمرکز بر آموزش و کشاورزی»، «۱۹60-۱۹56 / اضافه شدن پروژههای بهداشتی» و «۱۹۶4-۱۹۶1 / تثبیت دستاوردها و انتقال دانش»، با بیش از ۱۰۰ متخصص و مشاور و متمرکز بر آموزش، کشاورزی و بهداشت، ایران را به سطح قابل قبولی از توسعه رساندند. اهدافی که با نیازهای توسعهای ایران در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ کاملاً همراستا بود و به بهبود زیرساختها و شرایط زندگی مردم کمک کرد. در چرخه نظارت و اجرای این تیم نیز به صورت تفکیکی، متخصصان دانشگاه بریگام یانگ، بر مدرنسازی نظام آموزشی ایران تمرکز داشتند. آنها برنامههای درسی جدیدی طراحی کرده و معلمان ایرانی را با روشهای نوین تدریس آشنا کردند. هدف آنها افزایش سطح سواد و مهارتهای حرفهای، بهویژه در مناطق روستایی با دسترسی محدود به آموزش بود. کارشناسان دانشگاه ایالتی یوتا، با رهبری دکتر فرانکلین که ۲۴ سال رئیس دانشگاه «BYU» و البته اولین رهبر «اصل 4» در ایران بود، بهبود بهرهوری کشاورزی را هدف قرار داده بودند. آنها تکنیکهای پیشرفتهای مانند استفاده از بذرهای اصلاحشده و سیستمهای آبیاری مدرن را معرفی کردند تا تولید محصولات کشاورزی افزایش یابد و امنیت غذایی تقویت شود. هنری بنت نیز بر پروژههای بهداشتی تمرکز داشت و نقشی کلیدی در هماهنگی این فعالیتها ایفا کرد. او بهعنوان مشاور اصلی تیم یوتا بر ارتقای خدمات بهداشتی، بهویژه در مناطق محروم، متمرکز بود.
برنامههای آموزشی برای کادر درمانی و تاسیس کلینیکهای محلی از جمله اقدامات تیم او بود که به کاهش بیماریها و بهبود سلامت عمومی کمک کرد. مجموعه تلاشهایی که البته بیحاشیه و بدون چالش هم نبودند. بیثباتی سیاسی با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تنشهای بعدی آن، برخی پروژههای یوتا را مختل کرد و تداوم کار را به چالش کشید. محدودیت منابع، کمبود بودجه و تجهیزات نیز در برخی موارد مانع گسترش پروژهها بهویژه در دورههای پایانی شد. تفاوتهای زبانی، فرهنگی و ارزشی نیز در کنار دو مورد دیگر همواره میان مشاوران آمریکایی و جوامع محلی، فاصله میانداخت و گاهی حتی مانع از پذیرش پروژهها میشد. مثلاً، در برخی روستاها، کشاورزان به دلیل عدم اعتماد به خارجیها، از استفاده از بذرهای جدید خودداری کردند. این مشکل در مناطق دورافتادهتر مانند خوزستان شدیدتر بود، جایی که ارتباط کلامی به دلیل لهجههای محلی دشوارتر میشد. در حقیقت، موفقیت تیم یوتا، به عوامل متعددی وابسته شده بود که همیشه قابل کنترل نبود. اما در مجموع، با آنکه جنبهای از سیاست خارجی اوایل جنگ سرد را به تصویر کشید، اما اثبات کرد همکاریهای فنی و علمی، توسعه زیرساختها، تقویت نیروی انسانی و اعتمادسازی تحت لوای هماهنگی فرهنگی و مدیریت سیاسی، میتواند تعاملات میان ایران با آمریکا را که تا سال ۱۸۸۳، هیچ نوع رابطه دیپلماتیکِ رسمی نداشتند، وارد فاز سازندهتری کند. اما شاید بپرسید چرا نه آفریقا، نه فیلیپین و نه لیبی، ولی ایران و آمریکا؟ دلایل متعدد و آن روزها خاص بودند. ایرانِ آن سالها، نفت داشت، فقر داشت، گوشت قربانی رهبرانِ بیعرضه بود. از همه مهمتر کرکسها بالای سر آن منتظر یک سقوط یا لغزش بودند. در این میان ترومن هم تصمیم گرفته بود کاری بزرگ به نام آمریکا اما برای خودش انجام بدهد و چه چیزی بهتر از یک جغرافیای مستعد بالقوه، سرشار از منابع غنی و نیروهای انسانی نخبه اما خاموش.
روزهای تلخ غارت ایران
ایران، در طول قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، دوران سختی را پشت سر گذاشت. روسیه با پیشروی به سمت خلیج فارس تا سال ۱۸۳۰، بخش زیادی از منطقه قفقاز بین دریاهای سیاه و خزر را تصاحب کرد. تزارها تا پایان دهه ۱۸۷۰، قدرت روسیه را تا مرز شمالی ایران گسترش دادند. دولت ایران مجبور شد معاهدات تحقیرآمیزی را در سالهای ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ بپذیرد که روسیه را بر دریای خزر مسلط میکرد و به شهروندان روسی مصونیتِ پیگرد قانونی از سوی ایران میداد. بریتانیا نیز در طول قرن نوزدهم حضور خود را در افغانستان و در امتداد خلیج فارس گسترش داد تا کنترل بر مسیرهای منتهی به هند را تقویت کرده و دسترسی روسیه به اقیانوس هند را سلب کند. اما ترس از افزایش نفوذ آلمان در ایران، روسها و بریتانیاییها را مجبور کرد بلافاصله قبل از جنگ جهانی اول، رقابت «بازی بزرگ» را در سال ۱۹۰۷ متوقف کنند تا ایران را به حوزههای نفوذی مشخصتری برای خود تقسیم کنند.
روسیه خود را بهعنوان قدرت مسلط در شمال تثبیت کرد، در حالی که بریتانیا عملاً در جنوب شرقی، در اطراف تنگه استراتژیک هرمز، جایی که خلیج فارس به خلیج عمان و اقیانوس هند میریزد، حاکم مطلق شد. در همین حال، دولت ولخرج اما ضعیف ایران، ثروت ملت را در سفرهای سلطنتی مجلل به خارج از کشور و با فروش حق بهرهبرداری از بخشهای کلیدی اقتصاد به سرمایهگذاران بریتانیایی و روسی، هدر داد و در نتیجه امتیازات خارجی متعدد، ایران نیازمند کمکهای جدی خارجی جدیدتری شد.
احمد قوام، میرزاعلیقلیخان و یوتاها
البته نقش خود ایرانیان برای دریافت کمک از آمریکا در آن سالها را هم نمیتوان نادیده گرفت. جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد، ایران را برای سیاست خارجی آمریکا بسیار مهمتر کرده بود. متفقین میخواستند نیروهای آلمانی را از میادین نفتی خاورمیانه دور نگه دارند و موقعیت ایران در امتداد خلیج فارس، آن را به یک مجرای مهم تدارکاتی برای اتحاد جماهیر شوروی تبدیل کرده بود. اما در ژانویه 1943، وزارت امور خارجه یادداشتی را که مسئول میز ایران، جان جرنگان، نوشته بود، تایید کرد و در آن از ایالاتمتحده خواست که «متخصصان آمریکایی و بهکارگیری روشهای فنی در زمینههای مختلف» را در اختیار ایران قرار دهد. او معتقد بود، حفظ استقلال ایران پس از جنگ برای منافع استراتژیک آمریکا مهم خواهد بود و ایالاتمتحده باید به توسعه اقتصادی این کشور کمک کند. محتوای این یادداشت به فرانکلین روزولت رسید و او بهطور غیررسمی آن را تایید کرد. دولت آمریکا، متعاقباً بهعنوان بخشی از اعلامیه سهجانبه متفقین در مورد ایران، به این کشور قول «کمکهای اقتصادی ممکن» را داد. کمااینکه، ایران در اوایل سال 1946 در مرکز رویارویی اولیه جنگ سرد قرار داشت.
قدرتهای متفقین همگی توافق کرده بودند تا نیروهای خود را ظرف شش ماه پس از پایان جنگ از ایران خارج کنند و ایالاتمتحده و بریتانیا به این توافق عمل کردند؛ اما اتحاد جماهیر شوروی این کار را نکرده بود. گویا جوزف استالین همچنان امیدوار بود از حضور شوروی برای گرفتن امتیاز نفتی از دولت ایران استفاده کند. در همین حال، دولت ترومن هم رفتار شوروی را بهعنوان امپریالیسم محکوم کرده بود. از اینرو، آمریکا به ایران پیشنهاد داد و احمد قوام، نخستوزیر ایران برای توافق نفتی با آمریکا مذاکره کرد، هرچند میدانست مجلس آن را تصویب نمیکند. در پی آن، اتحاد جماهیر شوروی در ماه می ۱۹۴۶ نیروهای خود را -هرچند مشکوک- از شمال ایران خارج کرد. در همین حال، مورخ تی.کایلر یانگ، تحلیلی از وضعیت ایران ارائه داد که هدفش نشان دادن اهمیت اجرای «اصل 4 ترومن» در ایران بود. او تاکید داشت، جنگ جهانی دوم تورم فلجکننده و نابسامانی اقتصادی گستردهای را برای ایران به همراه داشته است، زیرا نیروهای اشغالگر متفقین بخش زیادی از تولیدات کشاورزی این کشور را مصادره کردهاند. این تحلیل در روزهایی بود که وزارت امور خارجه آمریکا به دلایل مختلفی توجهی خاص به دانشگاه یوتا داشت و اهالی یوتا، توجه ویژهای به ایران داشتند. شرایط خاک و آبوهوا در ایالت یوتا بسیار شبیه به ایران بود و یوتانشینها به خاطر استقبال از کار سختی که باعث فراوانی کشاورزی درآن ایالت نیمهخشک شده بود، شهرت جهانی داشتند. در این میان، رسانههایی چون روزنامه «دزرت نیوز» نیز مستمر تاکید داشت پسران پیشگام مورمون یوتا میتوانند ایران را «مانند گل رز شکوفا کنند». علاوه بر این، دانشمندان یوتا از اعتماد هنری بنت، اولین مدیر برنامه «اصل 4»، برخوردار بودند و سابقه همکاری میان متخصصان زراعت دانشگاه یوتا و وزارت کشاورزی ایران، این موسسه را به انتخابی جذاب تبدیل میکرد. پس دانشگاههای بریگام یانگ و یوتا همگی پذیرای فراخوان ایران و بنت شدند و اینگونه بود که قراردادهایی برای حمایت از بهبود توسعه روستایی ایران، بسته شد و ارتباط کشاورزی بین یوتا و ایران در سال ۱۹۱۲ شکل گرفت؛ آنهم درست زمانی که جان ویدستو از دانشگاه ایالتی یوتا، میرزاعلیقلیخان، کنسول کل دولت ایران، را در یک کنفرانس کشاورزی در آلبرتا، کانادا ملاقات کرده بود. در آن ملاقات این دو با هم رفیق شدند و ویدستو از علیقلیخان دعوت کرد تا در مراسم فارغالتحصیلی سال ۱۹۱۵ دانشگاه سخنرانی کند.
ملاقات و سخنرانی که باعث ثبتنام اولین دانشجویان ایرانی در دانشگاه لوگان شد. هرچند حضور ایرانیان در دانشگاه ایالتی یوتا در طول سالهای بین دو جنگ جهانی محدود ماند، اما پس از جنگ جهانی دوم بهطور قابل توجهی افزایش یافت، تا اوایل دهه ۱۹۵۰ به ۲۰ درصد از دانشجویان بینالمللی دانشگاه رسید و بسیاری از فارغالتحصیلان ایرانی برای تصدی سمتهایی در وزارت کشاورزی به کشور خود بازگشتند. شش نفر از آنها در اوایل سال ۱۹۵۱ در کادر اولیه برنامه «اصل 4» خدمت کردند. مشهورترین آنها، اردشیر زاهدی بود که بهعنوان دستیار اصلی و مترجمِ ویلیام وارن، اولین مدیر عملیات برنامه «اصل 4» در ایران، فعالیت میکرد. زاهدی، اولینبار در سال ۱۹۴۹، زمانی که شاه جوان از ایالاتمتحده بازدید کرد، در یوتا با شاه ملاقات کرد و این دو بهسرعت با هم صمیمی شدند. البته این رفاقت، بستر همکاری ایران و یوتا را نیز قویتر کرد. هرچند یوتاها قبل از ورود رسمیشان، مطالعاتی در ایران انجام داده بودند.
«پسران یوتا» معروف شدند
وقتی دولت ایران در سال 1939 از یک مشاور آمریکایی برای کمک به سازماندهی مجدد وزارت کشاورزی درخواست کمک کرد، وزارت امور خارجه آمریکا، فرانکلین استوارت هریس، رئیس دانشگاه بریگام یانگ را به ایران فرستاد. او و همسرش، 11 ماه در ایران ماندند و از تاسیسات کشاورزی ایران بازدید کردند. جعفر مدنی، فارغالتحصیل جوان ایرانی یوتا هم دستیار اصلی و مترجم آنها شد. هریس طی یک سال اقامت در ایران، با طیف وسیعی از صنایع کشاورزی و چالشهای آن آشنا شد. او تولید پنبه و مرکبات را در گیلان نیمهگرمسیری مرطوب، درست در جنوب دریای خزر، و مزارع گندم آزمایشی را در استان معتدل آذربایجان، نزدیک مرز شوروی، بررسی کرد. او دید که آبیاری به کانالهای زیرزمینی معروف به قنات وابسته است و بسیاری از آنها قرنها یا حتی هزارهها قدمت دارند اما برای عملکرد صحیح، قطعاً باید به صورت مداوم از آنها نگهداری شود تا آب را از منابع کوهستانی به مناطق خشک داخلی توزیع کنند و خشک نشوند. چون اگر خشک شوند، ایران دچار فرونشستهای خطرناکی خواهد شد. هریس، مشکلات ویژهای را که گروههای قبیلهای کوچنشین در چرای گلههای گوسفند و بز از مراتع تابستانی به زمستانی با آن مواجه بودند هم از نزدیک بررسی کرد. از صنایع فرآوری چغندر قند و چای نیز بازدید کرد و تا حدودی به درک مقطعی از ساختار اجتماعی طبقاتی ایران رسید. در تهران با نخستوزیر و وزرای کابینه ملاقات کرد تا سطح انعطافپذیری آنها را برای توسعه بسنجد.
در بازدید از مزارع و روستاها نیز با کشاورزان و سربازان عادی، همسفره شد تا سطح مقاومت مردم عادی را اندازه بگیرد. البته او از تاسیسات نفتی در جنوب خوزستان و خلیج فارس هم بازدید و شرایط وخیم اکثر کارگران ایرانی را موردبهمورد ثبت کرد. او در کرج، به مقامات وزارت کشاورزی در مورد دانشکده کشاورزی که قرار بود در آنجا افتتاح شود مشاوره داد. دانشکدهای که مشاوران یوتا بعدها بهعنوان بخشی از قراردادهای «اصل 4»، تقریباً 14 سال در آن کار کردند. هریس، فرهنگ و تاریخ ایران را به صورت دقیق ارزیابی کرد و در نهایت، در جولای 1940 با درک تقریباً جامعی از مشکلات توسعه در ایران، به کشورش بازگشت. او پس از ترک ایران، دو عضو هیات علمی دانشگاه ایالتی یوتا را برای ادامه کار خود توصیه کرد. اما فقط لوتر وینسور، مهندس آبیاری تا سال ۱۹۴۶ در ایران ماندگار شد. او در طول پنج سال اقامتش، سمت مدیرکل آبیاری را بر عهده داشت، سمتی که به او امکان دسترسی به رهبران کلیدی ایران را میداد. وینسور حتی به همراه شاه جوان، که به بهبود کشاورزی علاقه نشان داده بود، در یک تور سهروزه سوارکاری از تاسیسات آبیاری بازدید کرد و گزارشهای دقیق او تصویری از ایران بهعنوان کشوری با پتانسیل کشاورزی گسترده اما فرورفته در بحرانهای اقتصادی و سیاسی را به یوتا نشان داد.
او در گزارش خود نوشت: «بخش کشاورزی به طرز اسفناکی توسعه نیافته و تحت سلطه طبقه کوچکی از مالکان زمین است. مالکانی که برداشت محصول را در انحصار خود گرفتهاند و علاقه کمی به رفاه دهقانان یا بهبود کشاورزی ایران دارند، چون سودشان در فقر مردم است. جمعیت روستایی هم بیسواد، بیمار و فقیر است.
دولت مرکزی در بیشتر مناطق روستایی ناکارآمد عمل کرده است و کارشناسان خارجی در بهبود ساختارهای مالی و اداری ایران شکست خوردهاند. در کل، این کشورِ غنی اما با مردمانی فقیر و درمانده از حاکمان مبتلا به فهمِ ضعیفِ آنچه این کشور بهعنوان سرمایه دارد، میتواند به خوبی توسعه یابد و شکوفا شود.» گزارشی که تیمی از کارشناسان کشاورزی آمریکایی را در سال 1949 به ایران کشاند. به دنبال آن جرج استوارت، متخصص کشاورزی یوتا، به ایران آمد. تیم او سال بعد، «طرحهای عملی» را برای توسعه روستایی معرفی کرد و مقالهاش بهترین تاثیر را گذاشت.
او در مجله «عصر بهبود»، نوشت: «آنچه ایران، این سرزمین پهناور نیاز دارد، صنعت و دانش عملی است تا بتواند ابتدا نیروهای انسانی خود را آموزش دهد و سپس از آنها برای توسعه این سرزمین کویرشده استفاده کند.» پیرو این استدلال، دانشگاههای یوتا به برنامه «اصل 4» پیوستند و «پسران یوتا» رسماً به ایران آمدند. با ورود آنها، مدتی بعد، دو ساختمان برای اصل 4 ساخته شد. ساختمان اصلی در ورشو و ساختمان سمعی-بصری که ثبتکننده روند توسعهای ایران بود. ولی این کافی نبود. آنها با شوکهای فرهنگی متعدد، مشکلات لجستیک و اقامتی و سنگاندازیهای خودخواسته دولتیها و اعضای مجلس که گویی دشمن ایران بودند، مواجه شده بودند. ولی دوام آوردند. آنها بحرانهای سیاسی دوران مصدق را پشت سر گذاشتند اما تحولات انقلابی ایران قویتر بود و قطع روابط دیپلماتیک دو کشور به این سرمایهگذاریهای مشترک توسعهای و تحقیقاتی پایان داد. البته دانشمندان یوتا در مراحل اولیه انقلاب باز هم سعی کردند به کار بر روی پروژههای دیگر ادامه دهند. اما هیچکدام به نتیجه نرسیدند. حکومت انقلابی، پرداخت تعهدات قراردادی «CID» را متوقف و داراییهای این سازمان را در حسابهای بانکی ایران در سال ۱۹۸۱ مسدود کرد. «CID» نیز به نوبه خود، علیه ایران برای بازپسگیری پول در دادگاه دعاوی ایران و ایالاتمتحده در لاهه اقامه دعوی کرد. دانشگاه تهران و دانشگاه پهلوی -که در طول انقلاب به دانشگاه شیراز تغییر نام داد- نیز روابط خود را با دانشگاه یوتا قطع کردند. اما تا آن زمان اتفاقات بزرگی افتاده بود.
261 دانشجوی ایرانی بین سالهای 1951 تا 1961 در دانشگاه یوتا ثبتنام کرده بودند. از هر پنج دانشجوی بینالمللی یوتا، یک نفرشان ایرانی بود. دانشجویان ایرانی در تبدیل پردیس دانشگاه ایالتی یوتا در لوگان به مکانی جهانشهریتر عامل اصلی بودند. دانشگاه ایالتی یوتا به خاطر جشنهای ایرانیان و پایبندیشان به فرهنگ غنی ایران، یک «اتاق فارسی» برای نمایش آثار هنری ایران ساخته بود. دکتر محمد مقدم، زبانشناس سرشناس دانشگاه تهران، در طول سال تحصیلی 1961-1960، مجموعهای از دروس مربوط به فرهنگ و تمدنهای ایران را در یوتا تدریس کرده بود.
جلیل محمودی، رئیس سابق دانشکده کشاورزی کرج که در دانشگاه ایالتی یوتا مدرک دکترا گرفت، به آموزش داوطلبان سپاه صلح برای کار در ایران کمک کرده و برای دانشگاه ایالتی یوتا، سرفصلهای درسی با هدف ترویج فرهنگ غنی ایرانی تعریف و مستند کرده بود؛ و همه اینها اثبات میکرد که ایران و آمریکا در شرایط پایدار میتوانند مکمل علمی و توسعهای خوبی برای هم باشند. هر چند بسیاری هنوز هم معتقدند
یوتانشینها و پروژههای دانشگاههای یوتا نتوانستند موفق باشند و دلایل موفقیت نسبی آن داخلی و خارجی بودند. اما «پسران یوتا» نتوانستند در ایران پروندهای موفق داشته باشند؟ ریچارد گارلیتز نظر دیگری دارد. او معتقد است، سطح موفقیت آن روابط دیپلماتیک و طرحهای توسعهای را میتوان فقط با یک بازخوانی اجمالی و مروری بر اعداد و ارقام ایران قدیم، به خوبی دید و برای تکرار آن حتی در این روزها که هر دو کشور در حال مجادلهاند، تلاش کرد.
کشاورزان راضی و وزارتخانههای شاکی
گارلیتز، در کتاب «ماموریتی برای توسعه»، در فصل «شکوفایی ایرانی که کویر شد»، مینویسد: برنامه بهسازی روستایی ایرانِ «اصل 4» بیش از دو سال طول کشید تا کاملاً عملیاتی شود. ایران اولین کشور جهان بود که کمکهای فنی را پذیرفت. درست زمانی که نخستوزیر علی رزمآرا در اکتبر ۱۹۵۰ یک توافقنامه آزمایشی کوچک با اداره همکاری فنی تازهتاسیس امضا کرد. توافقی که پیرو آن محمد مصدق، که حرفه سیاسی خود را بر پایه مخالفت با نفوذ خارجی در ایران بنا نهاده بود، در سفر سال بعد خود به واشنگتن، با توجه به تحریم نفتی بریتانیا، از آمریکا خواست تا کمکهای بیشتری به ایران بدهد و پس از مذاکراتی طولانی، تعهد برنامه اصل4 تا 5 /23 میلیون دلار افزایش یافت. با امضای توافقنامه جدید نیز مقامات آمریکایی و دولت ایران در بهار همان سال، کمیسیون مشترک برای بهبود روستاها تشکیل دادند. مصدق، وزرای بهداشت، آموزش و کشاورزی را به همراه نمایندگانی از سازمان برنامهریزی مرکزی کشور، که عموماً با نام سازمان برنامه شناخته میشد، در کمیته راهبری آن منصوب کرد و روند به قدری خوب پیش رفت که دانشگاه ایالتی یوتا در پایان سال ۱۹۵۲، 14 مشاور در ایران داشت. آنها همگی مناصب مدیریتی و راهبری بخش کشاورزی «اصل 4» را به خود اختصاص داده بودند و موفقیت پروژههای کشاورزی به عملکرد این افراد بستگی داشت. البته، متقاعد کردن مصدق و آیتالله کاشانی، روحانی بانفوذ، برای پذیرش اصل مدرنیزاسیون برنامه، بخش سخت ماجرای یوتاییها بود. مصدق و کاشانی، در ابتدا این برنامه را دلیل پیشرفتهای زیرساختی گسترده ایران میدانستند؛ اما کمی بعد، وقتی مصدق نخستوزیر شد، همه چیز را به سخره گرفتند. مصدق با تمسخر، کوچک بودن توافق اولیه اصل 4 را به یک رتیل ایرانی تشبیه کرد که «بالا و پایین میپرد، همه را میترساند، اما هرگز کسی ندیده که گاز بگیرد». توصیفی که یوتاها آن را «بهشدت ناعادلانه» دانستند. یا وقتی ویلیام وارن، سیاستمدار آمریکایی متخصص در زمینه آبیاری و کشاورزی، در تابستان ۱۹۵۲ با آیتالله کاشانی، رئیس بانفوذ مجلس، دیدار کرد، کاشانی از او انتظار داشت اصل 4، «کاری اساسی» برای ایران انجام دهد و پیشنهاد ساخت یک سد برقآبی روی رودخانه کارون را داد تا امکان برقرسانی روستایی به خوزستان فراهم شود.
اما وقتی وارن توضیح داد که هزینه چنین پروژهای نزدیک به ۲۵۰ میلیون دلار است و به راحتی از بودجه اصل 4 فراتر میرود، آیتالله کاشانی با حالتی تمسخرآمیز به او گفت: «فکر میکردم با این مبلغ میتوانید 100 عدد سد بسازید.» پاسخهایی که نشان میداد مشکلات فنی ایران «ماهیت بنیادیتری» دارند و شاید لازم است تصویر شفافتری از اوضاع به دولتیها نشان داده شود.
بنابراین نتایج مطالعات منتشر یا در جلسات دولتی رسماً مطرح شد: غلات تقریباً ۹۵ درصد از زمینهای زیر کشت را تشکیل میدهد. مزارع گندم به تنهایی تقریباً دوسوم کل زمینهای کشاورزی را شامل میشوند. با این حال، خشکسالی در اطراف شهر اردبیل آن هم در نزدیکی دریای خزر، بخش زیادی از برداشت غلات را از بین برده است و آذربایجان، دومین استان پرجمعیت ایران، در آستانه قحطی است. بنابراین اولین ابتکار بزرگ کشاورزیِ اصل 4، مبادله ۶۰ تن از یک گونه گندم مقاوم در برابر خشکسالی و بیماری با بذرهای آلوده به سیاهکِ کشاورزان مستاجر در پاییز ۱۹۵۱ بود که آزمایشهای موازی در بهار بعد، برتری آشکار بذر بهبودیافته را تحت همان روشهای کشت نشان داد. اما آزمایشهای چغندرقند در تابستان 1952 بسیار ناامیدکننده بود. واردات گاوهای نر قهوهای سوئیسی تنومند از ایالاتمتحده و الاغهای جک از قبرس نیز به پرورش حیوانات بارکش قویتر در مناطق محدودی، کمک کرد. در سالهای 1952 و 1953، دهها هزار جوجه سالم به ایران وارد شد، اما بسیاری از آنها در برابر بیماریهای محلی تلف شدند؛ با این حال، برنامه دامداری پیشرفت کرده است. یک ایستگاه دامداری در نزدیکی شیراز برای پرورش لبنیات، گوسفند و طیور تاسیس شده است.
گاوهای اصلاح نژادی تا سال ۱۹۵۷، ۱۵۰ تا ۲۵۰ درصد شیر بیشتری نسبت به گاوهای بومی تولید کردند. روی یک کارخانه فرآوری تفاله چغندر کار کردیم و حالا امکان تامین خوراک دام وجود دارد. بیش از دو هزار ایرانی را در رشتههای دامپزشکی پایه، آموزش دادیم. بیماریهای دامی کنترل شد. سیاهزخم، جان بیش از 11 میلیون حیوان مزرعه و البته انسانها را تهدید میکرد اما حالا 77 درصد کاهش یافته است. با وجود تهدید شدید کمبود آب، کارگزاران کشاورزی ایران در مدیریت آب هیچ اطلاعات و تخصصی ندارند. در برابر شیوههای آبیاری مدرن مقاومت میکنند و به همین خاطر، کشاورزی مکانیزه هیچ فایدهای برایشان ندارد؛ ما بسیار امتحان کردیم اما جواب نداد. جدا از اینها، هزینه بهرهبرداری از تجهیزات کشاورزی مانند تراکتور بسیار بالاست. ایران تأمینکننده داخلی قطعات یدکی ندارد. کمبود مکانیکهای آموزشدیده مشهود است. قطعات وارداتی گراناند و باید کشاورزی که خودش مستاجر زمین است، آن را با دلار بخرد که معقول نیست. تاسفبرانگیزتر اینکه، ایران با وجود جایگاهش بهعنوان یک تولیدکننده نفت روبهرشد، فاقد منبع پایدار سوخت تصفیهشده و ابزار توزیع آن است. شما نفت دارید اما با کمبود سوخت مواجه هستید. با وجود این، مشاوران یوتا کاری کردند تا طیف وسیعی از شیوههای مکانیزه را در جایی که ممکن است سودآور باشد، بهویژه در ایستگاههای آزمایشی و مزارع نمایشی، بگنجانند. مثلاً، یک مرکز آموزش و تعمیر ماشینآلات در شیراز تاسیس شده است و کشاورزان از آن استقبال کردهاند اما مشکلاتی بسیار بزرگتر از کمبود قطعات یدکی، سوخت و مکانیکهای آموزشدیده وجود دارد. مکانیزاسیون، محیط فیزیکی حومه شهر و ساختار اجتماعی آن را تغییر داده و جامعه روستایی آمادگی هضم اینچنین تغییرات گسترده را ندارد. غمگینتر اینکه، با وجود برگزاری چندین سمینار و دوره آموزشی متوجه شدهایم کارکنان وزارتخانه هم در درک مفهوم ترویج به صورت جدی مشکل دارند. ما به کشاورزان یاد دادیم چگونه آفت سن را که مزارع گندم اطراف اصفهان را ویران میکرد، کنترل کنند، چگونه از اسپری گوگرد برای کنترل کپک انگور استفاده کنند. با رهبران قشقایی در شیراز یک سیستم تناوب چراگاه ایجاد کردیم تا میزان علف موجود برای اسبهای ایل را دو برابر کند. با پرورشدهندگان پسته همکاری کردیم تا سیستمی برای سمپاشی درختان ایجاد کنند و کرمها را از بین ببرند. اما کشاورز هم اگر درک کرد و یاد گرفت، بسیاری از مسئولان با نام غربی بودن، در مقابل ما، طرح و پروژههای بزرگ ایستادند. به کالج کشاورزی کرج کمک مالی و آموزشی فراوانی کردیم. حدود 125 دانشجو را در یک دوره سهساله با هدف آمادهسازی کار اداری در وزارت کشاورزی آموزش دادیم. اما آموزش یک شوخی بود. کالج آزمایشگاه نداشت. کتابخانه نداشت. محروم از فعالیت دانشجویی بود و در حال ناامید شدن بودیم تا اینکه، محمدحسن مهدوی از سال 1954 تا 1962، رئیس دانشکده شد. او سه سال وقت گذاشت تا به استادان ایرانی یاد دهد چگونه با ما همکاری کنند. اما او هم «در دریافت بودجه کافی و بهموقع» از دولت ایران «دشواریهای زیادی را تجربه کرد»، تا اینکه، کالج کشاورزی کرج تا پایان سال ۱۹۶۱ به یک پردیس مدرن و زیبا تبدیل شد و یوتا به خاطر وجود او، شجاعت این را یافت که دست به ابتکارات خاص بزند. برای مثال، مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا به کالج توصیه کردند یک برنامه اقتصاد خانگی را توسعه دهد. رشتهای نوظهور که نهتنها یکی از معدود مسیرهای حرفهای باز برای زنان ایرانی بود، بلکه نویدبخش افزایش استانداردهای زندگی خانوادههای روستایی نیز میشد. مهدوی کمک کرد. اقتصاددانها استخدام شدند. برنامهریزیها انجام شد اما ابتدا کمبود فضای کلاس درس، این برنامه را متوقف نگه داشت و بعد وقتی دولتیها، مهدوی را با یک آدم سیاسی بیتجربه جایگزین کردند، شکوفایی کشاورزی نابود شد، چون رئیس جدید اعضای هیات علمی را هم قانع کرده بود «هر کسی که خم شود و تراکتور براند، بیل بردارد، خاک را بکند ... برای استاد دانشگاه بودن مناسب نیست». در حالی که کشاورزی با تئوری پیشرفت نمیکرد. و این فقط مشکل یوتاها یا کشاورزی نبود.
سندی برای توسعه نوین
همانطور که در اسناد مشاوران یوتا آمده است: آموزش عمومی در ایران از دهه ۱۹۲۰ آغاز شده بود اما در سال ۱۹۵۰، بیسوادی 85درصدی، مانعی جدی برای توسعه ملی بود. البته تاکید زیادی بر آموزش دختران وجود داشت، دخترانی که «مادران مردان بزرگ فردا» میشدند، اما والدین محافظهکار تمایلی به آموزش دختران نداشتند و مدارس پس از کلاس چهارم مبتلا به بیماری تفکیک جنسیتی میشدند. فرصتهای آموزشی در خارج از مناطق شهری بزرگ هم بدتر بود. اکثر روستاهای ایران حتی یک مدرسه ابتدایی نداشتند. بسیاری از روستاییها، فرزندان خود را در سنین پایین بهعنوان کارگران مولد میدیدند و ارزش کمی برای آموزش کودکان قائل بودند. مدارس هم، فاقد امکانات بهداشتی اولیه و کلاسهای درس، اغلب شلوغ بودند. هر کلاس به اندازه یک اتاق نشیمن متوسط بود و «چهل پسر، روی زمین خاکی» چمباتمه زده بودند. نور کلاس نیز از سوراخ در چوبی تامین میشد. هیچ کتاب درسی وجود نداشت. هیچ گچ، کاغذ یا مدادی نبود. تنها مدرسه نسبتاً خوب، یک موسسه کوچک با شش معلم تماموقت بود که دانشآموزانی با تحصیلات کلاس نهم را میپذیرفت و در سال 1928 به دانشکده تربیت معلم تبدیل شد. در چنین محیط آموزشی، مشاوران «BYU» در اواخر سال ۱۹۵۱ شروع به کار کردند. قرارداد اولیه شامل شش مشاور بود که مسئول بهبود شیوههای تدریس ابتدایی در تهران و استانهای اطراف بودند. آنها امید داشتند به مردم ثابت کنند «مدرسه جایی است که پسران و دختران میتوانند یاد بگیرند فکر کنند، دادهها را تجزیهوتحلیل کنند و رویههای لازم برای حل مشکلات در موقعیتهای زندگی را توسعه دهند» که موفق هم بودند. مردم دیدند فعالیتهای مدرسه میتواند زندگی آنها را بهبود ببخشد، پس تمایل بیشتری به ثبتنام فرزندانشان پیدا کردند. بنابراین طرح «اصل 4» در سال 1952 با راهاندازی مدارس نمایشی بیشتر در تهران، این پروژه را گسترش داد. سال بعد آن، 13 مدرسه دیگر در سراسر کشور اضافه شد. این مدارس به مشاوران آمریکایی کمک کردند تا با جوامع محلی ارتباط برقرار کنند و بستری برای الگوسازی تکنیکهای تدریس برای معلمان ایرانی فراهم کردند. این تیم اولین مدارس متوسطه نمونه خود را نیز در سال 1953 افتتاح کرد و تا پاییز 1954 حداقل یک مدرسه از این نوع مدارس در تمام استانها وجود داشت. این مدارس بر آموزش در زمینههای حرفهای مانند نجاری و «اقتصاد خانه» که بهطور گسترده در مدارس ایران تدریس نمیشد تاکید داشتند، که برای ارتقای سلامت بیشتر جوامع روستایی، چون جزو معدود گزینههای شغلی حرفهای برای زنان روستایی ایرانی بود، اهمیت داشت.
بزرگترین پروژه آموزش معلمان «BYU» نیز مجموعهای از دورههای تابستانی برای معلمان شاغل بود که از سال 1952 آغاز شد و بیش از شش هزار معلم تا پایان چهارمین برنامه تابستانی در سال 1955 در آن شرکت کردند. مدارس سیار عشایر نیز یکی دیگر از پروژههای بزرگ این تیم بود که با کمک محمد بهمنبیگی آغاز و اجرایی شد. بهمنبیگی زمینه را برای مدارس چادری فراهم کرد. گچ، مداد و حتی توپ فوتبال را به دل قومهای عشایری برد، تا سال ۱۹۵۶ نزدیک به ۲۰۰ دانشآموز در شش مدرسه چادری ثبتنام کردند و بین سالهای 1953 تا 1978 تقریباً 30 درصد از 112 هزار کودک آموزشدیده، دختر بودند که 300 نفر آنها تا سال 1975 فارغالتحصیل شدند؛ و این هیجانانگیزترین و موفقترین تجربه آموزشی در تاریخ مدرن ایران شد. اما آیا اینها تمام پروژههای موفق مشاوران یوتا در حوزه آموزشی یا کشاورزی بود؟ بیشک نه. «پسران یوتا» برای ایران کارهای بزرگی کردند. برای ایرانی که حتی یک جاده آسفالت یا آب آشامیدنی سالم هم نداشت. پس کارشان یک موفقیت نسبی نبوده و نباید تلقی شود. کاری که اگر تکرار شود، با توجه به سطح پیشرفتگی فعلی ایران، قطعاً یک اتفاق بزرگ در تاریخ دنیا رقم خواهد زد. چون توافق همیشه نوعی مکمل توسعهای است.